اسلامیت یا انسانیت؟

اسلاميت يا انسانيت ؟
اول انسانيت يا اول اسلاميت ؟
انسان در خدمت اسلام يا اسلام در خدمت انسان ؟

دکتر هجرت الله جبرئیلی

قسمت دوم: صورت بندي هاي تاريخي فلسفي، ايديولوژيكي و سياسي اومانيسم ( انسان مداري)

? يك فلسفه و يك انديشه تا زماني كه صورت محض نظري دارد شايد بتوتن به واسطه دانش منطق آن را نقد كرد و تناقضات بيروني و دروني آن را بيرون كشيد. اما زماني كه صورت تاريخي پيدا كرد و در قالب فلسفه هاي فيلسوفان خاص در آمد و در اثر تراكم و مريد يافتن به ايديولوژي تبديل شد و به سياست و دولت وارد شد و زندگي مردمان ملت يا ملت ها را رهبري كرد، مي توان تحارب عملي آن را نيز به نقد كشيد.

? يكي از نخستين فلسفه هاي علم كه در اثر مكتب فكري اومانيسم (انسان مداري) پديد آمد ، فلسفه علم پوزتويسم يا اثبات گرايي است كه توسط اگوست كنت، بنياد گذارده شد. در واقع اين ، فلسفه پارادايم تأثيرگزاري بود كه فلسفه علم را پاردايم الهي به پارادايم انساني انتقال داد. در اين فلسفه بزرگترين نقش در منابع معرفتي به حواس و تجربه داده مي شود. و از ميان علوم عقلي فقط رياضيات و منطق قبول مي شود. فلسفه ميتافزيكي بي معنا تلقي مي شود. فلسفه در مجموع با سياسيات و جتماعياتش مطرود قرار مي گيرد. در اين سياق فلسفه اخلاق نيز بي معنا مي شود. وحي و شهود عرفاني را بگذار كه در اين مكتب هيچ ارزش معرفتي ندارد. تحت تأثير همين فلسفه است كه نخستين بار جامعه شناسي به عنوان يك علم تجربي توسط اگوست كنت بنياد گذارده مي شود.
? بر اساس اين فلسفه، يا موازي با آن فلسفه و ايديولوژي ساينتيسم به اساس اومانيسم به وجود مي آيد. در اين فلسفه به جز معرفت هاي برخواسته از حواس و تجربه هيچ چيزي قابل قبول نيست. در اين مكتب هر گونه نظريه اي بايد در معيار دانش تجربي سنجيده شود. يك نمونه كلان از نمايندگان اين فلسفه، كلودبرنارد پزشك فرانسوي است كه مي گفت تا وقتيكه ،،خدا،، زير تيغ جراحي من نيايد، آن را قبول ندارم. در همين سياق است كه واضعان ايديولوژي ماركسيستي ليننيستي در چارجوب استالينيستي آن، سعي مي كردند تا آن را علمي جلوه دهند و برايش مقبوليت كسب كنند. در سياق آن، تفسير علمي قرآن نيز به وجود آمد كه يك نمونه آن محمد عبده در تفسير سوره فيل، و سرسيد احمد خان در تفسير خود آن را پي گرفت و در تفسير جواهر القرآن طنطاوي خيلي برجسته شد.
? پس از آن در نقد مكتب پوزيتويسم، مكتب فلسفه علم تفسيري پديد آمد. نقد اصلي آنه ها اين بود كه نمي شود انسان و جامعه انساني را همچون سوژه هاي فزيكي مطالعه كرد. انسان موجود معنادار و تصميم ساز است. بايد با أين انسان زيست و زيست او را تفسير كرد و پس از آن علم اجتماعي يا انساني پديد آورد. نماينده آن ويلهلم ديلتاي بود.
? مكتب ديگري از فلسفه علم در سياق انسان مداري به وجود آمد كه پوزيتويسم را نقد كرد، و گفت كه اين مكتب عدالت اجتماعي و اقتصادي را در نظر نمي گيرد و بايد دستاوردهاي آن را نقد كرد. از پايه گذاران اين مكتب ماركس و ديگران بودند و سپس در مكتب فرانكفورت ادامه يافت.
? مكتب ديگري فلسفه علم فمنيستي است كه دستاوردهاي همه علوم را از اين منظر كه مردسالارانه اند و تراوش ذهن مردها است ، به نقد مي كشد و تأكيد دارد كه زنان بايد در توليد علم نقش بازي كنند تا از يك طرف بي عدالتي مردان را زير سوال ببرند و از طرف ديگر، تجربه هاي جديد از توليد علم را در اختيار جامعه انساني قرار دهند.
? فايده اصلي اين فلسفه ها اين بود كه علوم را از چنبره متافزيك و بالخصوص كليسا بيرون كشيد، و اگر اين فلسفه ها به دنيا نيامده بودند، حقيقت اين است كه ما علوم انساني را با أين وسعت از جامعه شناسي، تا اقتصاد،تا سياست تا مردم شناسي و ادبيات و … نمي داشتيم و بشر از مواهب آن بهره مند نمي شد.
? ضرر اصلي اين فلسفه ها سويه كلان دين ستيزانه و خداستيزانه آن ها بود. اين فلسفه ها دين را از مردم گرفت و جنبش هاي اتائيستي ( خداناباوري) را  گسترش داد. معنايي را كه بشر از مبدأ آفرينش و هدف و آرمان دنيوي ، و نگاه به آخرت و دنياي ديگر مي گرفت ، از دست داد.
? بشر اومانيست تلاش هايي زيادي كرده است و مي كند تا با پديد آوردن علم ها و شبه علم هايي ماندروان شناسي ها و روان كاوي ها  به بي معنايي زندگي بشر اومانيست، معنا دهد ، گرچه موفقيت هايي بدست آورده باشد، اما هنوز ناكام است و نتوانسته است، جاي خالي دين، حتي دين بدون شريعت را در زندگي بشر ، بالخصوص بشر غربي پر كند.
دوكتور هجرت الله جبرئيلي
٧ / ١٠ / ۱۴۰۰

این پست دارای یک نظر است

  1. صایب

    عالی

پاسخ دادن به صایب لغو پاسخ