جامعه سياسى اسلامى / دينى : آيا ممكن است؟

    جامعه سياسى اسلامى / دينى : آيا ممكن است؟ دکتر هجرت الله جبرئیلی ? در عصر حضرت رسول الله (ص) و خلفاى راشدين (رضوان الله عليهم اجمعين) اسلام…

ادامه خواندنجامعه سياسى اسلامى / دينى : آيا ممكن است؟

سیره و سبک حکومت داری فرعون

نویسنده: طارق السویدان

مترجم: سید دستغیب صائب

فرعون استاد سرکشان

فرعون در استبداد و سرکشی روش های ژرف داشت.

محضر مبارک آنچه را که در این مورد به قدر توان جمع کردم تقدیم می کنم.

(بیشتر…)

ادامه خواندنسیره و سبک حکومت داری فرعون

سياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه – قسمت هشتم

سياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه 

نوشته: مدحت القصراوي

ترجمه و تحقيق: دکتر هجرت الله جبرئيلي

قسمت: هشتم

فقه­ شناس بزرگ حضرت عبدالرحمن بن ابي ليلي[1] 2 فرمود:

 «أيها المؤمنون إنه من رأى عدوانًا يعمل به ومنكرًا يدعى إليه فأنكره بقلبه فقد سلم وبرئ، ومن أنكره بلسانه فقد أجر وهو أفضل من صاحبه، ومن أنكره بالسيف لتكون كلمة الله هي العليا وكلمة الظالمين السفلى فذلك الذي أصاب سبيل الهدى، ونور في قلبه اليقين فقاتلوا هؤلاء المحلين المحدثين المبتدعين، الذين قد جهلوا الحق فلا يعرفونه وعملوا بالعدوان فلا ينكرونه»؛

 «اي مؤمنان! کسي که ستم آشکاري را ببيند که به اساس آن عمل مي­شود و منکري را ببيند که به سوي آن دعوت صورت مي­گيرد؛ اگر آن را با دل خود بد انگارد، همانا سالم مانده و برائت يافته است. کسي که آن را با زبان خود بد انگارد، همانا پاداش مي­يابد و او برتر از شخص نخستين است. کسي که آن را با شمشير بد انگارد تا کلمة الله بلند باشد و کلمة ستم­گران پائين باشد، او کسي است که راه هدايت را يافته است و در دل او يقين، روشني افگنده است. بنابراين، با اين حيله­گران، نوآوران و بدعت­گران [در امور سياست و حکومت] بجنگيد. همانا آنان از شناخت حق، جاهل مانده­اند. بنابر اين، حق را نمي­شناسند. به اساس ستم و تجاوزگري آشکار عمل کرده­اند و آن را منکر نمي­انگارند.

حضرت امام شعبي[2] 2 فقه­شناس بزرگ فرمود: (بیشتر…)

ادامه خواندنسياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه – قسمت هشتم

سياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه – قسمت هفتم

سياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه 

نوشته: مدحت القصراوي

ترجمه و تحقيق: دکتر هجرت الله جبرئيلي

قسمت: هفتم

ب. خروج حضرت نفس زکيه 2؛

 اما انقلاب دومي که به وقوع پيوست؛ انقلاب حضرت محمد بن عبدالله 2 ملقب به «نفس زکيه»[1] و برادرش ابراهيم 2 بود، آنها از اولاد امام حسن بن علي 2 بودند و انقلاب آنان به سال 145 هجري برابر با 723 763 م به وقوع پيوست. در اين روزگار امام ابوحنيفه 2 به بلندترين حد پابرجايي و بلنداي مکانت و تأثيرگذاري رسيده بود. حرکت اين دو برادر بزرگوار از روزگار بني اميه آغاز شده بود و تحرک داشت، تا آنجا که خود منصور با «نفس زکيه» 2 بيعت کرده بود و بسيار مردمي که خواستار انقلاب عليه دولت اموي بودند، با او بيعت کرده بودند.[2]

بنابراين،‌ هنگامي که دولت عباسي برپا شد، اين مردم از جاسوسان دولت مي­ترسيدند و تلاش مي­کردند که دعوت­شان را در خفا گسترش دهند و دعوتگران شان را به خراسان و الجزيره و ري و طبرستان و يمن و شمال افريقا فرستادند. نفس زکيه 2 حجاز را مرکز خود قرار داد و طبق روايت ابن اثير ; در کوفه صد هزار شمشير آمادگي آن را داشتند که در پشتيباني او قرار داشته باشند.[3]

منصور اندازة گسترش دعوت آنان را مي­دانست و از آنان به شدت مي­ترسيد، زيرا دعوت آنان هم­پا و موازي با دعوت بني عباس به پيش مي­رفت که از آن برپايي دولت عباسي پديدار شد. اين مسأله او را وا مي­داشت که براي ريشه کن کردن و از بين بردن آن سال­هايي تلاش کند. او مرتکب سخت­ترين انواع ستمکاري در سرکوب کردن و نابودي آنان شد. (بیشتر…)

ادامه خواندنسياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه – قسمت هفتم

سياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه – قسمت ششم

سياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه 

نوشته: مدحت القصراوي

ترجمه و تحقيق: دکتر هجرت الله جبرئيلي

قسمت: ششم

همچنان امام ابوحنيفه 2 حريت رأي يا آزادي بيان را بر ضد محاکم نيز  به کار مي­بست، او هنگامي که يکي از محاکم حکمي را خطاکارانه صادر مي­کرد، آشکارا خطاي آن را بيان مي­کرد، زيرا در نزد او احترام به قضاء‌به معناي رهاکردن محاکم و قضات آن نبود که احکام غير صحيح را صادر مي­کردند، همانا يک بار او را  از بهر اين که که مرتکب بيان خطاي محاکم شده بود، از فتوادادن منع کردند.[1]

مذهب امام ابوحنيفه 2 در مورد حريت رأي تا آنجا بود که اگر کسي، بر خلافت شرعي و حکومت شرعي عادل و سب امام عصر و بلکه اگر آشکارا کشتن او را اعلام  کند ، زنداني کردن و مجازات او، درنزد امام ابوحنيفه 2 جواز ندارد، تا آنگاه که عزم به قيام انقلاب مسلحانه عليه آن حکومت و گسترش رعب و دهشت­افگني در سرزمين­ها عملاً نکرده باشد.

امام 2 در اين باره، به آنچه که در زمان امير مؤمنان حضرت علي 2 به وقوع پيوسته بود، استدلال مي­کرد، زماني که مردان او پنج تني را دستگير کرده بودند که آشکارا او را دشنام مي­دادند و او خليفه بود. در حالي که يکي از آنان مي­گفت: با الله عهد بسته­ام که او را حضرت علي  2 را مي­کشم. امير مؤمنان حضرت علي  2 فرمان داد که آزادشان کنند. مردي براي او گفت: او را رها مي­کني، در حاليکه با خدا عهد بسته است که تو را بکشد. امير مؤمنان حضرت علي 2  فرمود: «أفأقتله ولم يقتلني؟»؛ آيا او را بکشم، در حالي که مرا نکشته است؟ مرد گفت: او تو را دشنام داده است. (بیشتر…)

ادامه خواندنسياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه – قسمت ششم

سياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه  – قسمت پنجم

سياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه 

نوشته: مدحت القصراوي

ترجمه و تحقيق: دکتر هجرت الله جبرئيلي

قسمت: پنجم

شش. حق آزادي رأي يا حق آزادي بيان؛

آزادي رأي در کنار آزادي قضاء در جامعه مسلماني و دولت اسلامي از اهميت بلند برخوردار است. نزد امام ابوحنيفه 2 نيز چنين است. اين آزادي، عبارت از آن آزادي­­يي است که قرآن و سنت از آن به اصطلاح «امر به معروف و نهي از منکر» ياد کرده­اند. آزادي بيان، به ذات خود گاهي امکان دارد که ناروا باشد و گاهي باعث فتنه­انگيزي و به وجود آوردن فتنه شود.  گاهي ضد اخلاق و امانت انساني باشد. به گوني که هيچ قانوني تحمل پذيرش آن را نداشته باشد. لکن «نهي از منکر و امر به معروف» تعبير از رأي به  معناي صحيح آن مي­باشد، از اينجاست که اسلام، اين اصطلاح را براي آن برگزيده است.

اسلام حق آزادي بيان به اين تعبير را –  يعني امر به معروف و نهي از منکر به گوني خاص، نه تنها حقي از حقوق ملت­ها قرار داده، بلکه فريضي مانند ساير فرايض،‌ گردانيده است.

امام ابوحنيفه 2 اهميت اين «حق» و اين «فرض» را در سطح بلند آن درک مي­کرد، چرا که در روزگار او مسلمانان اين حق را از خود سلب کرده بودند و مسلمانان در فرضيت آن متردد شده و در شک افتاده بودند. به عنوان نمونه، «مرجئه» در جانبي قرار داشت که با عقائد­شان مردم را به ارتکاب گناهان و معاصي جرأت مي­دادند. «حشويه»[1] در جانبي ديگر قرار داشت که امر به معروف و نهي از منکر در برابر حکومت­ها را فتنه مي­دانست. در جانب سومي حکومت­هاي بني اميه و بني عباس قرار داشتند که در ميان مسلمانان با قوت و سلطي که داشتند روح اعتراض بر فسق، ظلم، فجور و جور اميران را مي­کشتند. (بیشتر…)

ادامه خواندنسياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه  – قسمت پنجم

سياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه – قسمت چهارم

سياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه 

نوشته: مدحت القصراوي

ترجمه و تحقيق: دکتر هجرت الله جبرئيلي

قسمت: چهارم

چهار. بيت المال؛

خلفاء در عصر امام ابوحنيفه 2 به گوني غير مشروع در خزاني رسمي دولت تصرف مي­کردند و دست اندازي بر ملکيت­هاي مردم، از جملي کارهايي بود که انجام مي­دادند. امام اعظم 2 بر اين کار اعتراض شديد داشت، زيرا اين کار را ظلم در حکومت­داري مي­ديد. چرا که نزد او خيانت در بيت المال از اموري بود که امامت، امام را باطل مي­کرد، مانند آن که در بحث پيشين از امام ذهبي 6 نقل کرديم.

همچنان امام ابوحنيفه 2 تملک خليفه بر هدايايي را که از سوي دولت­هاي ديگر براي او فرستاده مي­شد، نيز مباح نمي­دانست، بلکه اين نزد او از جمله بهره­هايي خزاني ملت بود،‌ نه برای خليفه و خاندان او، زيرا اگر خليفه، خليفة مسلمانان نبود و آوازي او به سبب قوت اجتماعي او بلند نشده بود، اين هدايا به او هديه داده نمي­شد، زيرا مردم به کسي که در خانه­اش نشسته باشد،‌هديه نمي­دهند.[1]

همچنان امام ابوحنيفه 2 بر آن عطايا و بخشش­هاي که خليفه از بيت المال مي­داد، و آن چيزي­هاي که در راه­هاي غير مشروع هزينه مي­کرد، اعتراض داشت. اين سبب، از اسباب  قوي­يي بود که او را چنان بارآورده بود که قبول عطاياي خلفاء و هداياي آنان به خودش را رد کند.

هنگامي که ميان او و منصور خليفة عباسي خلاف افتاد، منصور از او پرسيد:« چرا صلي من را قبول نمي کني؟» پاسخ امام 2  اين بود: (بیشتر…)

ادامه خواندنسياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه – قسمت چهارم

سياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه – قسمت سوم

سياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه 

نوشته: مدحت القصراوي

ترجمه و تحقيق: دکتر هجرت الله جبرئيلي

قسمت: سوم

همانا شرط تمامي کساني که در مقامي قرار مي­گيرند که در امر دين از آن­ها پيروي صورت مي­گيرد، عدالت و صلاح است. بنابراين،‌ به دلالت اين آيت بطلان امامت فاسق ثابت گرديد و او [ظالم و فاسق] نمي­تواند خليفه باشد،  و اگر کسي خودش را در اين منصب [خلافت] نصب کرد و فاسق بود، بر مردم پيروي و فرمان­برداري از او لازم نيست.

 همچنان حضرت پيامبر اعظم 6 فرموده است که : « لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الخالق»[1]؛ هر گاهي که مخلوقي به نافرماني از خالق، فرمان دهد، فرمان­برداري از او جواز ندارد.

 اين حديث نيز دلالت بر اين دارد که فاسق نمي­تواند حاکم باشد و احکام او نافذ نمي­شود، هنگامي حکومت را عهده­دار شود، ‌همچنان شهادت او پذيرفته نمي­شود،  و روايت او هنگامي که از حضرت پيامبر 6 روايت کند، پذيرفته نمي­شود، و فتواي او نيز اگر مفتي باشد، پذيرفته نمي­شود.

سپس امام جصاص ;  با صراحت بيان مي­کند که اين نظريه، مذهب امام ابوحنيفه  2 است. در ادامه به تفصيل ذکر مي­کند که اتهام بر امام ابوحنيفه 2 بر اينکه امامت فاسق را تجويز کرده است، ظلمي است که در حق او گناهکارانه صورت گرفته است. بيان او اين چنين است: (بیشتر…)

ادامه خواندنسياست و حکومت در مذهب امام ابوحنيفه – قسمت سوم

سیاست و حکومت در مذهب امام ابوحنیفه – قسمت دوم

سیاست و حکومت در مذهب امام ابوحنیفه

نوشته: مدحت القصراوي

ترجمه و تحقيق: دکتر هجرت الله جبرئيلي

 

قسمت: دوم

دو. روش صحيح براي انعقاد خلافت؛

 امام ابوحنيفه 2 در مسألة خلافت بر اين رأي بود که استيلاء و چيره­شدن بر حاکميت به وسيلة قوه و زور و پس از آن اخذ بيعت، به گونة غصبي، صورت صحيح شرعي براي انعقاد خلافت نيست. خلافت صحيح آن است که به وسيلة اجتماع و شورا­يي از أهل رأي برپا گرد. همانا امام اعظم 2 اين رأي خود را در موقف دشوار و خطرناک بيان کرد که براي کسي که اين رأي را اعلام مي­کرد، ضمانت اين وجود نداشت که سر او بر شانه­هايش قرار داشته باشد.

ربيع بن يونس، حاجب خليفي عباسي منصور، روايت مي­کند که منصور امام مالک[1] 2 امام ابن أبي ذئب[2] 2 و امام ابوحنيفه 2 را فراخواند و به آنان گفت: «ديدگاه شما چيست، در  مورد امري که الله متعال به من داده است و در آن امر [خلافت]  اين امت است، آيا من اهليت آن را دارم؟»

امام مالک 2 فرمود: « لو لم تكن أهلًا لما ولاك الله تعالى.»؛ اگر تو اهليت آن را نمي­داشتي، الله متعال ولايت آن را به تو نمي­داد.

امام ابن ابي ذئب 2 فرمود: «ملك الدنيا يؤتيه الله تعالى من يشاء، وملك الآخرة يؤتيه الله تعالى لمن طلبه ووفقه الله تعالى، والتوفيق منك قريب إن أطعت الله تعالى، وإن عصيته فبعيد، وأن الخلافة تكون بإجماع أهل التقوى لمن وليها، وأنت وأعوانك خارجون عن التوفيق، عادلون عن الحق، فإن سألت الله تعالى السلامة وتقربت إليه بالأعمال الزاكية كان ذلك وإلا فأنت المطلوب.»؛ پادشاهي دنيا را الله متعال به هر که بخواهد،‌ مي­دهد، اما مُلک آخرت را الله متعال به کسي مي­­دهد که آن کس آن را بخواهد و الله متعال او را توفيق بخشيده باشد. توفيق به تو نزديک است، اگر فرمان­بردار الله متعال باشي، و اگر نافرمان او باشي،‌ توفيق از تو دور است. (بیشتر…)

ادامه خواندنسیاست و حکومت در مذهب امام ابوحنیفه – قسمت دوم