نظام دانایی نص: از نظام معنایی اسلامی تا نظام معنایی مسلمانی

مقدمه                                                                                                              نویسنده: دکتر هجرت الله جبرئیلی

در ادبیات جدید  فلسفه علم و روش شناسی مسلمانان، سخن از نظام دانایی می رود. نظام دانایی همان ظرف بزرگی است که در درون آن علوم یک امت شکل می گیرد. به عنوان نمونه از نظام دانایی غرب مدرن، به نظام دانایی عقل، یاد می شود، زیرا ریشه تمامی علوم غرب مدرن، به فلسفه یونان بر می گردد و فلسفه چیزی جز درک خدا و انسان و جهان به وسیله عقل با استفاده از ابزار معرفتی حواس نیست.

نظام دانایی مسلمانان، به نام نظام دانایی نص یاد می شود، زیرا ریشه تمامی علوم مسلمانی به نص قرآن کریم بر می گردد، و علوم مسلمانی چیزی نیست، جز درک خدا و  جهان و انسان، به وسیله نص به مدد عقل و چه بسا حواس.

نظام دانایی نص، یا نظام دانایی تمدن مسلمانی،  از چندین نظام معنایی شکل یافته است، و این نظام هایی معنایی است که به شکل یک شبکه در هم تنیده که جداکردن آن فقط از روی تخصص سازی میسر است و در غیر آن چنان درهم تنیده اند که ممکن است در برگی از اندیشه این تمدن، همه این نظام هایی معنایی را مشاهده کنید.

نظام های  معنایی در نظام دانایی نص یا نظام دانایی تمدن مسلمانی، از دیدگاه ما صورت بندی زیرین را دارند، درک رتبه بندی، ارزش گذاری و تمایزگذاری هایی این نظام هایی معنایی در درون نظام دانایی نص،  برای مخاطب، بصیرت ها و بهره هایی وافر خواهد بخشید.

1) نظام معنایی عقل خالص: عقل در اسلام خود نظام معنایی مستقل دارد، و نظام معنایی برهانی خالص آن نظام معنایی معیار است، زیرا وجود الله متعال، پذیر رسالت انبیاء، پذیر و ایمان به قرآن و پذیرش سنت نبوی فقط از طریق عقل خالص و سلیم میسر است و آنچه که معیار و سنجیدار برای امر معصوم باشد، خود معصوم است و عقل خالص معصوم است.

2) نظام معنایی عرب پیشاقرآن : نظام معنایی عرب پیشاقرآن فقط از نظر زبان شناختی و ادبیات عرب معیار است. ادبیات عرب در نظام دانایی مسلمانان معیار است و درستی نادرستی آموزه های تفسیری قرآن وحدیث را در گام نخست با شرط «ادبیات عرب و اصول عقلایی محاروه» به سنجش می گیرند. از این جهت در نظام دانایی نص، از ارزش بسیار بهره مند است.

2) نظام معنایی نص: شامل:

الف) نظام معنایی معیار اسلامی: شامل: یکم. نظام معنایی انبیای پیشین با تأئید قرآن؛  دوم. نظام معنایی قرآن. سوم. نظام معنایی نبوی.

نظام دانایی انبیای پیشین، در هستی شناسی، معرفت شناسی، خداشناسی، انسان شناسی، شریعت شناسی، اخلاق شناسی در صورتی که قرآن آن را تأئید کرده باشد و سخن از نسخ احکام آن نرفته باشد، برای مسلمانان معیار است.

نظام دانای قرآنی،  از آن رو که قرآن کلام الهیست، از این جهت خطاناپذیر است و معیار است.

نظام دانایی نبوی، سنت از آن پیامبر خداست و او معصوم است، از این جهت خطاناپذیر است. تعریف ما از «اسلام» در مقام منبع، عبارت از نص است و نص معیار دو نص است: کلام الله وسنت رسول الله. نص نخستین از آن  خدا و نص دومی از آن پیامبر است، نفس «خطاناپذیری» این دو را به معیار تبدیل می کند.

از این جهت ما از آن به «نظام معنایی معیار اسلامی» یادکردیم، زیرا که «اسلام» به معنای نص قرآن وسنت، خطاناپذیر است، و مؤمن تسلیم نص می شود و نه تسلیم فهم از نص که آن «مسلمانی» است.

نکتة بسیار مهمی را که باید به خاطر داشته باشیم، تمایزگذاری میان «سنت» و «حدیث» است. سنت واقعة گفتاری، کرداری وتأئیدی حضرت رسول الله است که واقع شده است و رویداد خاصی را شکل داده است. «حدیث» همان گونه که از معنای لغوی آن پیداست، «حکایت» از سنت است، نه خود سنت. بدین گونه حکایت از یک چیز یا رویداد، عین آن چیز یا «رویداد» نیست، بلکه برداشت حکایت گر از «رویداد» است.

در مقام مثل برای فهم تمایزگذاری میان «سنت» و «حدیث» می توان گفت که اگر ما جماعتی باشیم پرشمار و  بر لبة کوهی ایستاده باشیم و در پائین این لبة کوه  در داخل دره، رود زلالی از آب جریان داشته باشد، ما نیازمندیم تا وسیلة داشته باشیم که از آن رود زلال آب بگیریم. فرض را بر این می گیریم که در نزد هر یک ما یک نوع «زنجیر» و «دلو» وجود دارد، و هر فرد تلاش می کند تا از آن «آب زلال» به لبة کوه بالا بیاورد و بنوشد و رفع تشنگی کند.

در این میان، یک «فردی» «زنجیری» دارد که تمام حلقه هایش «صحیح» و محکم است و تا آخر «دسته دلو» که زنجیر به آن بسته است، نیز محکم است و می تواند به خوبی «دلو آب» را بلند کند و صحیح و سالم در اختیار او قرار دهد تا سیراب شود.

«فرد» دومی زنجیری دارد که تمامی «حلقه های» «زنجیر» «صحیح» و سالم است، اما در «دستة دلو» مشکل وجود دارد، گاهی حلقه از وسط دسته به پائین می لغزد و «دلو» را به کنار رودخانه می برد و «دلو پر از آب و ریگ» را ریزان و افتان بالا می آورد و به خوبی و صفایی نمی تواند، تشنه را سیراب کند.

«فرد» سومی «زنجیری» دارد که در وسط یک  «حلقه ضعیف»  و شکنند است یا اینکه چندین حلقه ضعیف و شکنند است و «دلو آب» را نمی تواند به خوبی بلند کند و به  لبة کوه برساند تا بتواند تشنه گی خود را رفع کند و در نهایت «دلو خالی» بالا می آید و آن فرد تشنه می ماند.

در مثال فوق:

«فرد» زنجیردار هر «محدث» است که دارای کتاب «حدیثی» است و مستقلانه حدیث روایت میکند.

«زنجیر» سلسه راویانی است که در سند حدیث حلقه، حلقه به هم پیوستهاند.

«حلقه» هر فرد راوی ای است که  در سند حدیث وجود دارد.

«حلقه صحیح» عبارت از راوی ای است که تمامی شروط صلاحیت روایی مانند اسلام، عقل، ضبط، عدالت و … را با خود دارد.

«حلقه ضعیف»  عبارت از راوی ای است که در یکی از شروط راوی با مشکل مواجه است مانند عدالت، ضبط و …

«دسته سالم دلو» عبارت از فقاهت و کارشناسی و درک آخرین حلقه روایت یا صحابی است که ما را به «دلو» وصل میکند.

«دسته ناسالم دلو» عبارت از مشکل در حافظه یا فراموشی یا مشکل در فقاهت و کارشناسی است که در وجود صحابی است و دلو را نتوانسته است به صورت درست به رود آب زلال وصل کند و آب را بیرون بکشد.

«دلو» متن حدیث است که ظرف مقداری از «سنت» واقع می شود و ما فقط مقداری از سنت را توسط آن میگیریم.

«آب» عبارت از مقدار «معنایی» از سنت است که در الفاظ متن یا دلو ریخته شده است و توسط هر «دلو» یا متن فقط  همان مقدار از سنت انتقال داده می شود که «دلو» ظرفیت آن را دارد.

«آب همراه با ریگ» عبارت از مقدار «معنایی» از سنت است که در الفاظ پر از اضطراب متن یا دلو ریخته شده است و بیرون کشیدن معنای صحیح از آن بسیار مشکل است.

«رود زلال»، دریای زلال «سنت نبوی» است که بی غل و غش و معصوم و مصفی و خطاناپذیر و مقبول و  پسندیده است.

با مثال فوق معلوم شد که فرق است میان «رود زلال » یعنی کل سنت نبوی، و زنجیر با حلقه ها و دسته دلو سالم پر از آب زلال، یعنی حدیث صحیح نبوی، و زنجیری با حلقه یا حلقه های ناسالم و دسته دلو ناسالم با آب پر از ریگ و سنگ، یعنی حدیث ضعیف با تمامی انواع آن. آب ریگ دار فقط در مجبوریت نوشیده می شود و نمی تواند تشنه گیی را سیراب کند.

بنابراین، حدیث خطاپذیر است و سنت خطاناپذیر، فقط حدیث صحیح است که ما را به سنت نبوی وصل می کند و مقداری از آن رود زلال را برای ما بالا می کشد، حال فرض کنیم که تمامی احادیث صحیح را گردآوریم می تواند رود زلال تشکیل دهد، به صراحت می گوئیم که نه، فقط به قدر تشنه گی می توان از آن کشید، زیرا تمامی رود زلال برای ما انتقال نیافته است. پس فقط حدیث صحیح است که حکایت گر بخشی از سنت است. پس سنت معیار است و حدیث صحیح معیاریت خود را از جهت وصل بودن با سنت می گیرد در نتیجه معنای این که «حدیث حکایت از سنت» است، درک شد.

ب) نظام معنایی معیار مسلمانی: شامل: یکم. نظام معنایی اصحاب، دوم. نظام معنایی تابعین.

اصل ما بر این شد که میان «اسلام» یعنی نص قرآن و نص سنت نبوی، و میان «مسلمانی» یعنی فهم زن یا مرد مسلمان و تبدیل آن به یک گزاره یا رفتار، فرق گذاشتیم، چرا که قرآن و سنت، خطاناپذیر اند، اما «مسلمانی» آمیخته با زیست جهان مسلمان و خردخطاپذیر اوست، بنابراین مسلمانی خطاپذیر است. در میان مسلمانان، بالترتیب دو نوع مسلمانی یعنی «مسلمانی صحابی» و «مسلمانی تابعی» از جهت وصل بودن به آن دو رود زلال قرآن و سنت و کمتر آلوده شدن با زیست جهان های ادیان و فلسفه های دیگر،  «مسلمانی معیار» است، آن هم بدان شرط که از «فلتر» قرآن و سنت و عقل سلیم بگذرد و ما از آن به «نظام معنایی معیار مسلمانی» یاد کردیم.

ج) نظام معنایی تمدنی مسلمانی: شامل: تفسیر، حدیث، کلام، اصول، فقه، حکمت، عرفان و …

ما عمد داریم که از واژگان «تمدن اسلامی» استفاده نکنیم، زیراکه از نظر ما «اسلام» مقدس و معصوم است، و هرچه که اسلامی شد، نسبت معصومیت پیدا می کند و هرچه معصومیت یافت، خطاناپذیر شمرده می شود و هرچه خطاناپذیر شد، نقدناپذیر می شود.

ما از واژگان «تمدن مسلمانی» بهره می بریم، از آن جهت که تمدن ساخت بشر است و خصلت بشری دارد،  تمدن مسلمانی، تمدنی است که مسلمانان که بشر اند، به وسیله علومی که در اختیار داشته اند، این تمدن را بنا کرده اند. زیرساخت اساسی تمدن مسلمانی ، «علوم مسلمانی» اند. علوم ساخته بشر است و بشر خطاپذیر است و همه این علوم خطاپذیر اند، بانیان این علوم مسلمانی از آن رو که مسلمان اند و بشر اند، نیز خطاپذیر اند. اگرچه این علوم همه برپایه نص با درجات کم و بیش بنا شده اند و این پایه است که خصلت بشری محض را از این علوم می گیرد و آمیخته گی با نص را بدان ها می بخشد، از این جهت است که این علوم «الهی بشری » می شوند. زلالیت این علوم به نص و الهی بودن این علوم و خطاپذیری  و کدریت آن به بشریت بانیان و کسانی می رسد که این علوم را رشد داده اند.

بنابراین: ما «علم تفسیر قرآن اسلامی» نداریم، بلکه «علم تفسیر مسلمانی» فرقه ای سنی، شیعی، خوارجی، معتزلی، تحریری، اخوانی، دیوبندی و … و از نظر اشخاص تفسیر طبری، ماتریدی، زمخشری، ابن کثیر، آلوسی و رشیدرضا، طباطبایی و سید قطب داریم.

ما «علم حدیث اسلامی» نداریم، بلکه «علم حدیث مسلمانی» فرقه ای سنی، سنی و شیعی داریم، علم حدیث بخاری، مسلم نیشاپوری، بغدادی، طحاوی و … داریم.

ما «علم اصول فقه اسلامی» نداریم، بلکه «علم اصول فقه مسلمانی» فرقه ای، سنی  و شیعی، و علم اصول  مذهبی حنفی، شافعی، حنبلی، مالکی و … داریم.

ما «علم فقه اسلامی» نداریم، بلکه «علم فقه مسلمانی» فرقه ای شیعه، سنی و خوارجی، و علم فقه مذهی حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی، سلفی و … داریم.

ما «علم کلام اسلامی» نداریم، بلکه «علم کلام مسلمانی» فرقه ای سنی، شیعه ای، معتزلی، خوارجی و … و علم کلام مذهبی حنفی، طحاوی، ماتریدی، اشعری و … داریم.

ما « علم حکمت اسلامی» نداریم، بلکه «علم حکمت مسلمانی» مشائی و اشراقی و صدرایی داریم، علم حکمت کندی، فارابی، سینایی، شیخ اشراقی و … داریم.

ما «علم عرفان اسلامی» نداریم، بلکه «علم عرفان مسلمانی» فرقه ای شیعی و سنی، و علم عرفان طریقتی قادری، نقشبندی، رافعی، بکتاشی، چشتی و … داریم.

ما «روشنفکری اسلامی» نداریم، بلکه «روشنفکری مسلمانی» سنی و شیعی و نومعتزلی و نوحنفی، داریم، ما روشنفکری مسلمانی دینمدارانه سیدجمالی، اقبالی، عبده ای، سید قطبی و حسن البنایی و عماره ای و شریعتی ای، و روشنفکری مسلمانی دین گریزانه سرسید احمدخانی، شیخ عبدالرزاقی، رفاعه طحطاوی ای، بازرگانی، سروشی و شبستری ای و ابوزیدی و … داریم.

کانون های معیار، در این تمایزگزاری ها میان  نظام های دانایی تاریخ مسلمانان، «عصمت» و «خطاناپذیری» است. این دو برای مسلمانان «وحدت» بخش است و از این جهت «معیار» آور است، زیرا فقط به معیار واحد مردم چنگ می زنند و تسلیم آن می شوند.

در برابر «عصمت ناپذیری» و «خطاپذیری» برای مسلمانان «کثرت » بخش است و معیار نمی آورد، اما رهنما می شود، از این جهت است که علوم مسلمانی معصوم نیستند، اما رهنما هستند از آنجهت که بهره هایی وافر از نص معصوم و خطاناپذیر با خود دارند.

سخن دیگری که لازم است به این سخنان افزوده شود، مسئله «تقدس» و «تقدس پذیری» و «تقدس ناپذیری» است. از دیدگاه ما انسان بما هو انسان، «تقدس  پذیر» است و می تواند «قدسی» و «مقدس» شود، از آن جهت که در او «روح» الهی است، و می تواند «ناقدسی» و «نامقدس» شود، زیرا که در او «جسم» خاکی است.

در نظام معنایی قرآنی، میان «مخلِص» به کسر لام، و «مخلَص» به فتح لام، فرق است. «مخلِص»  مقام انسانی است که آغاز به رهایی شدن از تمام آمیخته گی های زیست جهان خود کرده است و سفر را به سوی «مخلَص شدن» ادامه می دهد. از همین روست که حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم «مخلَص» خوانده می شود. پس هر  «مخلَص»، «مخلِص» نیز است، زیرا مقام «مخلَصی » را پایانی نیست. هر پیامبر «مخلَص» است، اما هر کدام با درجات از مقام «مخلَصی » خاص خودش. هر مسلمان ذاتا «مخلِص» است چون کلمة «اخلاص» خوانده است  و  به اندازة درجه ای که توانسته باشد، خویشتن را از آلودگی ها و آمیخته گی هایی زیست جهان خویش رهایی بخشیده باشد، در مقام «مخلَصی » قرار گرفته است، بنابراین مقام «مخلَصی » ذو مراتب است و مقام «مخلَصی » مقام «تقدس» است از این جهت مسلمان «تقدس پذیر » است.

حال دوباره به نظام دانایی می پردازیم، نظام معنایی تمدن مسلمانی یعنی علوم مسلمانی، از آن جهت که عالم مسلمان تقدس پذیر است، علم مسلمانی چون تراویده خرد عالم مسلمان است، تقدس پذیر است. بنابراین، هر علمی که سهم بیشتر از نص قرآنی داشته باشد، مقدار تقدس آن بیشتر است، و سپس هر علمی که سهم بیشتر از نص نبوی داشته باشد، مقدار تقدس آن در مرتبه دوم بیشتر است، و هر علمی که سهم بیشتر از عقل سالم و خالص که خلاف قرآن و سنت نداشته باشد، سهم آن از تقدس بیشتر است، چرا که عقل معیار پذیرش قرآن و سنت نبوی است و اگر قرآن و سنت مقدس تام هستند، عقل خاصل نیز که معیار است، مقدس تام است.

نکته  ای دیگری که «تقدس» را از «عصمت» متمایز می سازد، کسبی بودن «تقدس» و اهدایی بودن «عصمت» است. پس هر چیزی که «کسبی» بود، خطاپذیر است و هر چیزی که خطاپذیر بود، نقدپذیر است. نص چون اهدایی از طرف خداست، معصوم است، خطاناپذیر است، پس نقدناپذیر است و علوم مسلمانی که همه کسبی اند، گرچه تقدسپذیر اند، ما خطاپذیر و نقد پذیر اند و تقدس آن به مقداری از سهم نص قرآنی، سنت نبوی و عقل سلیمی که در آن وجود دارد، بر میگردد.

نتیجه گیری سیاسی

حال به این نکته می رسیم که آیا ما  «دولت اسلامی» و «حکومت اسلامی» داریم یا خیر، مبتنی بر این پیش فرض که «دولت» انتزاعی است و «حکومت» انضمامی، از این جهت ، در زمان حضرت پیامبر گرامی صلی الله علیه وسلم ما هم «دولت اسلامی» داشته ایم، و هم «حکومت اسلامی» زیرا اکثر قریب به اتفاق حکومت داری حضرت رسول الله یا طبق نص بوده است یا به تأئید نص قرآنی، و خود گفتار، کردار و تأئید نبی، نص است، مگر آنچه که خود تصریح بر بشری بودن برخی از گفتار، کردار یا تأئید خورد کرده باشد.

پس از حضرت رسول الله صلی الله علیه وسلم، از خلفای راشدین آغاز تا امروز، ما «دولت اسلامی» داشته ایم  و «حکومت مسلمانی». «دولت اسلامی» از آن رو که دولت امر انتزاعی است و مشروعیت الهی خود را حکومت خلفای راشدین از نص قرآنی و نبوی می گرفت، اما رفتار حکومت داری آنان اگرچه طبق رهنمود نص بود، اما فهم آن ها از نص خطاپذیر بود، و آنجا که نص نبود، میزان خطاپذیری بیشتر می شد و حضرت عمر رضی الله عنه بار ها و بارها به خطاپذیری امر حکومت داری خود اشاره کرده است.

اما طبق نظام معنایی مسلمانی که تعریف کردیم، حکومت مسلمانی خلفای راشدین از آن رو که صحابه بودند، «حکومت مسلمانی معیار» و حکومت مسلمانی حضرت عمر بن عبدالعزیز از آن رو که تابعی به احسان از اصحاب بود، «حکومت مسلمانی معیار» بود.

بدین ترتیب در طول تاریخ مسلمانان، برای حکومت های مسلمانی ما به یک انتروال قائل هستیم، در رأس این انتروال حکومت حضرت ابوبکر صدیق قرار دارد که نمره 100 یا 99.9 می گیرد، و در پائین ترین نقطه آن بدترین حکومت یک مسلمان قرار دارد که نمره صفر می گیرد،  و زیر صفر کفر است. هیچ حکومت مسلمانی، چنانچه خود حضرت ابوبکر صدیق رضی الله فرامی خواند، مبرا از کژ شدن و خطاپذیری نیست و در نتیجه معصوم نیست، پس وقتی که حکومت معیار حضرت ابوبکر صدیق، خطاپذیر باشد، حکومت مسلمانان دیگر بالخصوص روزگار ما معصوم نیستند، خطاناپذیر و نقدپذیر اند و با نقد مسلمانی در فلتر، معیار و سنجیدار نظام معنایی عقل سلیم، نظام معنایی قرآنی و نبوی، نظام معنایی صحابی وتابعی نقد شوند تا آرام آرام به اصلاح برسیم.

 

دیدگاهتان را بنویسید